چون به عزاخانه اش، پا نِهی آهسته نِه
چون به عزاخانه اش، پا نِهی آهسته نِه
الهی طفلِ بی بابا نباشد
یتیمی درد بی درمان... نخوانید
یتیمی خواری دوران... نخوانید
الهی طفل بی بابا نباشد
کنار دختری گریان نخوانید
دوباره گریه اش میگیرد امشب
بیایید از غم هجران نخوانید
شب سوم شب خانم رقیه ست
به غیر از روضه ی ایشان نخوانید
تقاضا میکنم سربسته باشد
ز نامردی نامردان نخوانید
رقیه جان فقط مخصوص باباست
دگر او را به این عنوان نخوانید
زمین خورد از بلندی را بگویید
ولی از تاول سوزان نخوانید
خبر داریم پهلویش شکسته
مقاتل را برایمان نخوانید
اگر از روسری پاره گفتید
محبت کرده بیش از آن نخوانید
نگویید از سر بر روی نیزه
از آن زخم لب و دندان نخوانید
تنش پامال چکمه گشت اما
از آن غساله ی حیران نخوانید
بیایید امشبی را روضه خوان ها
یتیمی درد بی درمان... نخوانید
شاعر: علیرضا خاکساری